جدول جو
جدول جو

معنی بهرام اول - جستجوی لغت در جدول جو

بهرام اول
(بَ)
بهرام اول، فرزند شاپور ساسانی و چهارمین پادشاه آن سلسله است. جلوس 272، فوت 276 میلادی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ نِ اَوْ وَ)
دومین تن از نظامشاهیان در احمدنگر، که از سال 914 تا 961 هجری قمری سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام)
لغت نامه دهخدا
(بَ مِ)
بهرام پنجم یا وهرام. شاهنشاه ایران از سلسلۀ ساسانیان پسر و جانشین یزدگرد اول. پس از فوت یزدگرد بزرگان ایران شاهزاده ای را بنام خسرو بر تخت نشانیدند اما منذر بن نعمان امیر حیره که سرپرست بهرام بود او را یاری کرد و قوایی مجهز بفرماندهی پسر خود نعمان بن منذر بسوی بهرام روانه نمود نعمان بطرف تیسفون راند و بزرگان متوحش شده با منذر و بهرام داخل مذاکره شدند. عاقبت خسرو خلع شد و بهرام بر تخت نشست. بهرام نخست با اقوام وحشی شمالی جنگید و آنان را شکست داد در 421 میلادی جنگی بین او و تئودوسیوس امپراطور روم درگرفت. فرماندهی سپاه ایران بامهر نرسی بود. رویهمرفته رومیان در این جنگ تفوق داشتند. بموجب صلح نامه ای که در سال 422 میلادی امضاء شد ایرانیان در کشور خود به عیسویان آزادی دینی دادند و رومیان هم همین حق را برای زردشتیان مقیم بیزانس قائل شدند. هیچیک از شاهنشاهان ساسانی به استثنای اردشیربابکان و خسرو انوشیروان مانند بهرام گور محبوب عام نبوده است. نسبت بهمه خیرخواهی میکرد و قسمتی از خراج ارضی را به مؤدیان بخشید. داستانهای بسیار در چابکی او در جنگ با اقوام شمالی و دولت بیزانس و عشق بازیها و شکارهای وی نقل کرده اند. این حوادث هم در ادبیات و هم در نقاشی ایران رواج و شهرت یافته است و قرنهای متمادی زیور پرده های نقاشی و قالیها و انواع منسوجات گردیده است... (از دایره المعارف فارسی). بهرام پنجم مشهور به بهرام گور پانزدهمین پادشاه سلسلۀ ساسانی بود که جلوس وی 421 و فوت 438 میلادی است و در دربار منذر از پادشاهان عرب تربیت شد و بطوری که مشهوراست تاج سلطنت را از میان دو شیر ربود. این پادشاه تمامی ارمنستان را ضمیمۀ ایران ساخت و در ممالک تابع آزادی مذاهب داد. (فرهنگ فارسی معین) :
چنین گفت بهرام کای مهتران
جهاندیده و کارکرده سران.
رجوع به شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 7 ص 2107- 2194 شود.
هم گه بهرام گور هم گه نوشیروان
هم بگه اردشیر هم بگه روستهم.
منوچهری.
نه این بهرام اگر بهرام گور است
سرانجام از جهانش بهره گور است.
نظامی.
بپرخاش جستن چو بهرام گور
کمندی بکتفش پر از خام گور.
سعدی.
رجوع به بهرام شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام پادشاهی بوده است در عراق که او را بهرام گور میگفتند بسبب آنکه پیوسته شکار گورخر کردی و او پسر یزدجرد اثیم بود. گویند مدت چهار سال در ملک او کسی نمرد و پادشاهی او در دور زهره بود چه در زمان او ساز و نوا رواجی تمام داشت. (برهان). نام پادشاه عراق که بسیار عادل و سخی بود چون اکثر شکار گورخر میکرد او را بهرام گور گویند. (غیاث) (از رشیدی). نام پادشاهی بود ذوشوکت و مشهور به بهرام گور. (جهانگیری) ، میانۀ وادی. (منتهی الارب) (آنندراج). میان وادی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- بهره الحلقه، میانۀ آن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- بهرهالفرس، میانۀ آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- بهره اللیل، میانۀآن. (منتهی الارب). میان شب. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
- بهرهالوادی، میان آن. (از معجم البلدان).
- بهرهالیوم، میان روز. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
مناره ای است که بهرام چوبینه از سر ترکان ساخته بود. (برهان). تل بهرام است و نام مناره ای است که بهرام چوبینه که بواسطۀ بسیاری خشکی ولاغری تن این لقب یافته بود از جانب هرمز بجنگ سپاه ترکستان رفت از سرهای ترکان مناره ساخت و بنام او موسوم و مشهور شد. (آنندراج) (انجمن آرا) :
همانجای را نامداران یل
همی خواندندیش بهرام تل.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2628)
لغت نامه دهخدا